ای نازنین.ای نازنین در آینه ماراببین
از شرم این صد چهره ها در آینه افتاده چین
از تند باد حادثه گفتی که جان در برده ایم
اما چه جان در بردنی.دیریست که در خود مرده ایم
اینجا به جز درد و دورغ همخانه ای با ما نبود
در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود
عشق و شعور و اعتبار کالای بازار کساد
سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم باد
هجرت سرابی بود و بس .خوابی که تعبیری نداشت
ای مثل من در خوداسیر لیلای من با من بمیر
هر کس که روزی یار بود اینجا مراتنهاگذاشت