ای اشک بیا منو یاری کن ببین گونه هام خشکیده
شد کاری بکن آخر غیر گریه مگه کاری دیگه میشه
کرد اون که رفته دیگه هیچ وقت دیگه تا قیامت
نمی یاد دل من گریه می خواد. خدا یا هرچی
دریا.زمین با تمام ابرها آسمونا کاشکی می داد همه
رو به چشم من تا چشام به حال من گریه کنن ...
حتی قصه خوب گذشته هام خیلی زود مثل یه خواب
تموم میشه. حالا باید سرمروزانوم بزارم تا
قیامت اشک حسرت بریزم.شاید دل هیچکی مثل من
غم و ماتم نداشت باش . حالا گریه دوای دردمه
آخر چرا اشک چشمام این قدر کم میاره؟
نکندگرم مرا مستی شبهای بهار
کهدلی سردتر از صبح زمستان دارم
جور استاد و جفای پدرم پیش و پس است
حالت طفل گریزان زدبستان دارم