-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبانماه سال 1392 18:19
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبانماه سال 1392 18:17
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبانماه سال 1392 18:13
افسوس که این عمر به افسوس گذشته چون شبروی از سایه ی کابوس گذشته ذردانه در این تیره سرا از نظر خلق با شعله ی بی رنگ چو فانوس گذشته ای صبح سعادت به من این شام سیه فام همراه یکی کوکب منحوس گذشته واعظ چه کشی عربده کاین زندگی تلخ از من به تعب وز تو به سالوس گذشته مرغان سبکبال چمن را خبری نیست زآن عمر که بر طوطی مجوس گذشته
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 18:26
تومی ترسی از عشق و سودای عشق تو بگریزی ازشور دنیای عشق همان به که از این سفر بگذری تو طا قت نداری به صحرای عشق تو را الفتی نیست. با این جنون مبادا نهی لب به مینای عشق تو را عشق ازخود جدا می کند چو موسی که گم شد به سینای عشق جنون کرد همت که م جنون رسید زلیلای صورت به لیلای عشق ز تن جان عاشق گ ریزان بود ندارد صدف د رر...
-
نیایش با خدا
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 15:08
سلام خدایم. آه ای خدایم صدایت می زنم بشنو صدای این دلشکست ار خدایا من به جرم زندگی به این دنیا روی زمین آمدم این بود سزایم من شکنجه گاه این دنیا بیرحم آه خدایم مگذاردر این دنیا بیشتر از این زخم بخرم خدایم مگر محکومیت من چقدر است آخر جای برای زخم زدن این اهل زمین نه مانده بروی تنم خدایا خسته ام از اهل زمین این مردمان...
-
همبازی گذشت هام
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 19:30
یادمه بچه بودیم اون زمانهای خیلی دور که قلب ما پر از شور شادی بود شادی بازی های کودکانه من تو بودیم یه دنیا شادی روز ی که دیدمت مامانت موهاتو بافته بود با گل های یاس یه گلوبند زیبا داشتی از او روز به بعد از خدا راضی بود هر روز از اول صبح تا غروب تنها همبازی من تو بودی اما افسوس چه زود گذشت تا ی چشم به هم زدم روزها ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 17:47
سلام دوستان من آمد هنوزم زندهم با اینکه 6ماه توی کما بودم اماخدا رو شکر دوبار برگشتم تا به شما ی بیغام از او دنیا بگم از فردا شب منتظری معطالب جدید من باشی
-
درد دل با خدا
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 01:31
سلام میگن هرجای رسیدی اولین کلمه ای که به زبان میاریم سلام است پس خداجان سلام خودت بهتر میدونی من کسی رو ندارم و همه کس کار من تو هستی پس من فقط به تو........ خدایا حالا که تو خودت بهتر میدونی چه قدر غم توی دلم خونه کرد و وقتی کسی دیگر جز تو نمی داند غم بی حدو درد و و ماتمم را و فقط فقط تو از حال م خبر داری از این...
-
به نام دوستان جامانده
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 15:27
سلام به همه دوستانی که به وب من سری میزنی شرمنده من دیر به دیر آب می کنم آخر جای که هستم دسترسی به اینترنت ندارم اما چه کنم مشکلات زیاد است............... این نوشته پایین رو برای شما گذشتم بخونید شاید خوشتون بیاد در ضمن با ذکر نظریه از وب من خداحافظی کنی شب آغاز هجرت تو شب در خود شکستنم بود شب بی رحم رفتن تو شب از پا...
-
سیل غارتگر
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 13:56
خونه این خونه ویرون واسه من هزار تا خاطره داره. این خونه تاریک چه روز هایی را یادم می یاره اون روزها یادم نمی ره دیوار این خونه پر از پنجره بود تا افق همسایه ما دریا بود ستاره بودمنظره بود. همه جا این خونه جای بازی وبرای خواب آروم بود پر نور واسه بیداری و پر سایه واسه خواب بود. پدرم می گفت قدیما کینه هامون و دور...
-
سرود آفرنیش
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 03:45
من که با این برگ ریزان روز و شب سر کرده ام صدگل امید را در سینه پرپر کرده ام دست تقدیر این زمانم کرده همرنگ خزانم پشت سر پلها شکسته پیش رو نقش سرابی هوشیار افتاده مستی در خرابات خرابی مهربانی کیمیا شد مردی دیرسیت مرده سرفرازی را چه داند سر به زیری سر سپرده می خوام غم ها و دلمردگی هایم را از وجودم بیرون بکنم اگر این...
-
شکوه از چرخ بازیگر
شنبه 25 شهریورماه سال 1391 01:16
به دنبال کدامین قصه و افسانه می گردی دراین بیغوله ردپائی از یاران نمی یابی چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه روشن شد که در شهر ددان میراثی از انسان نمی یابی در این دو روز عمر گوتایم سخت جان کندم با همه نامهربانان مهربانی کردم همدلی هم آشیانی هم زبانی کردم بعداز این برچرخ بازیگری امیدی نیست آنچه سرانجام بخشیدم امیدم نیست...
-
شبهای تنهائی
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 02:11
شبها وقتی من و دلم تنها می شدیم برای دلم شروع می گردم قصه گفتن واسه دلم قصه های از روز جدائی می گفتم. میگفتم ای دل ! آه دلکم پر دردم اگر ی روزی بکشی ناله سرد آه و ناله تو می گیره دومنشون رو و آتش نفرت می سوزونه همشون رو ای دلکم تو مصیبت ها کشیدی می دونم زخم ها خوردی داری پرپر میزنی داری جون می کنی اینهارو از اشکهای...
-
دل مرده(گریه)
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 04:18
می دونم ی روزی دل من می میره و خورشید عشقمون اون بالا.بالاها سایه می گیره و رنگ سیاه و تاریک گرفته قصه من یا افسانه من رنگ شادی رو دیگه هیچ وقت نمیبینه اون وقت کار دل دیوونه روز و شب اشک ریختن میشه مثل ابرای بهاری ویادگار می مونه قلب خاموش و غمگین من هم چون غروب بی ستاره و می گریم از دست جدائی و تنهاتر از همیشه مثل...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 10:29
زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم چرا زغیر شکایت کنم که همچو حباب خانه خراب هوای خویشتنم
-
گریه دوای دردمه
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 09:52
ای اشک بیا منو یاری کن ببین گونه هام خشکیده شد کاری بکن آخر غیر گریه مگه کاری دیگه میشه کرد اون که رفته دیگه هیچ وقت دیگه تا قیامت نمی یاد دل من گریه می خواد. خدا یا هرچی دریا.زمین با تمام ابرها آسمونا کاشکی می داد همه رو به چشم من تا چشام به حال من گریه کنن ... حتی قصه خوب گذشته هام خیلی زود مثل یه خواب تموم میشه....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 04:58
تادلم شکوه رو آغاز می کنه باز اشکم واسه من ناز می کنه آری عشق این دوره چه بی دووم شده زندگیم خالی و سرده دلم از غم پر درده غاصدک ببین که بی او غم عشق با من چه کرده
-
در خود اسیر
شنبه 14 مردادماه سال 1391 03:26
ای نازنین.ای نازنین در آینه ماراببین از شرم این صد چهره ها در آینه افتاده چین از تند باد حادثه گفتی که جان در برده ایم اما چه جان در بردنی.دیریست که در خود مرده ایم اینجا به جز درد و دورغ همخانه ای با ما نبود در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود عشق و شعور و اعتبار کالای بازار کساد سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم...
-
فریاد از دل
جمعه 13 مردادماه سال 1391 05:47
به کویت با دل شاد آمدم با چشم تر رفتم به دل امید درمان داشتم. درمانده تر رفتم من مسکین به راه عشق چون از پا در افتادم به سر رفتم ................................................... من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید کو طبیبی که دوای دل زارم باشد درد دل بشنود و چاره کارم باشد
-
آزادی قلم و بیان
سهشنبه 10 مردادماه سال 1391 03:11
به نظر می رسدکه قلب شهر ایستاده هست و تنها صدای گام دائی اسی است که در کوچه ها طنین می افکند. اما ما هراسی نداریم چرا که در این سکوت سر نیزه های قلم از کاغذ ها برخاسته و در برابر سینه استبدادخیانت عشاق نشانه رفته. ما تنها نبمودایم.هیچگاه تنها نبوده ایم اینک تلاش و فروش خلق با عشق دیگر به بیاری رسیده اند دوستان. به آن...
-
گذری بر شبانه
دوشنبه 9 مردادماه سال 1391 04:57
در این حریم شبانه ستم گرفته دراین شب خاک و خاکتسر که غم گرفته رفیق روزان روشن رهائی من ستاره ها را صدا بزن دلم گرفته قامت یاران از تبرداران اگر شکسته جنگل یاری رو به بیداری به گل نشسته ستاره سوسو نمی زنه اگر چه بر من رفیق شب های بی کسی ای سر به دامن در این سکوت سترون سنگر به سنگر چراغ خورشید کوره چشم تو روشن بهار من!...
-
دلگرفته
شنبه 7 مردادماه سال 1391 02:50
خندم اندر جمع بی دردان ولیکن ناگهان یاد دردی.موی را سوزن کند بر گ پیکرم تاشوم تنها.نگاهم گم شود در خاطرات آن شوم دیگر که گوئی در جهان دیگرم چون خیال موی او را پیش چشم آرم به شوق اشک ریزم. موی گوئی رفته در چشم ترم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 مردادماه سال 1391 02:31
سلام به غریبه های که عزیزانم برای من ........ راستی من به امین زودی داستان زندگیم خودمرو برای شما می نوسیم که برای من لحظه به لحظه این زندگی عذاب بود اما امیدوارم برای شما تجربه باش.......... خب از معرفی خودم شروع کنم . من ی پسر تنها هستم منظور از تنهائی این من نه پدر.نه داداش. نه آبجی . نه دوستی حتی الان مادر هم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 03:04
سلام به دوستان عزیز امید وارم حال شما خوب باش. حدقل مثل نباشید . اول شرمند مدتی آپ نکردم اما قول میدم حدقل هفته دو باره با حرف دل به شما سر میزنم از امشب با ی شعر شروع می کنم . چه آغازی چه انجمی چه باید بود و باید شد در این گرداب وحشت زا چه امیدی چه پیغامی کدامین قصه شیرین برای کودک فردا زمین از غصه می میری گل از باد...
-
وقتی که دیگر
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 03:13
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن
-
وقتی که دیگر
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 03:13
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 01:22
زندگی ام را به پاک ترین نگاه می فروشم، پاک ترین نگاه را به پاک ترین قلب، پاک ترین قلب را به مرگ، مرگ،که زیبا ترین هدیه ی خداست
-
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است،
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 00:56
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است، شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی.. آنچه می خواهیم نیستیم، آنچه هستیم نمی خواهیم، آن چه دوست داریم نداریم، آن چه داریم دوست نداریم.. اما عجیب است که هنوز زنده ایم و امیدوار به اینکه روزی ، جایی، در کنار کسی، بالاخره خوشبخت خواهیم شد!؟..نگو بار گران بودیمو رفتیم. نگو نامهربون بودیمو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دیماه سال 1390 14:43
ای اسمان ببار منزل از یاد رفته ام ببار، امشب ببار شاید اشک تو مرا غسل دهد و پاک سازد شاید بارانت نقطه چینی شود تا به او برسم تعریف زندگی عوض شده است تا گریه نکنم، نوازشم نمی کنند تا قصد رفتن نداشته باشم، نمی گویند بمان تا بیمار نشوم، گل برایم نمی آورند تا کودک هستم باید همه را دوست بدارم و وقتی بزرگ می شوم، دوست داشتن...
-
ای شمعهابسوزید
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 17:26
من نگویم که بدرد دل من گوش کنید بهتر آنست که این قصه فراموش کنید عاشقانرا بگذارید بنالند همه مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید به پندار تو: جهانم زیباست جامه ام دیباست دیده ام بیناست زبانم گویاست قفسم هم طلاست بر این ارزد که دلم تنهاست؟